صندلی شکسته

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

صندلی شکسته

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

دیوانه ، عاشق و دروغ

یه روز دیوونه و عاشق و دروغ تصمیم می گیرند با هم قایم موشک بازی کنند.اول نوبت دیوونه می شه که چشم بزاره.بعد از شمارش اعداد می ره تا دنبال دوتای دیگه بگرده.اول از همه دروغ رو پیدا می کنه. بعدش می گرده دنبال عاشقدروغ می دونست که عاشق وسط بوته ی گل رز قایم شده...اون جای عاشق رو به دیوونه گفت.دیوونه هم واسه اذیت چوبی برداشت و کرد توی بوته گل رز.اون چوب رومحکم به بدن عاشق می زد . عاشق چند بار از درد صدا زد مثل این که تیغ های گل رز رفته بود تو ی بدن عاشق.عاشق بعد از چند لحظه با آخ و ناله بیرون اومدتیغ های گل رز رفته بود توی چشمهای عاشق و اون رو کور کرده بود دیوونه خیلی از کارش اراحت شده بود و هر طور می تونست می خواست جبران کنه.واسه همین به عاشق گفت واسه جبران کارم چی کار کنم؟
عاشق هم گفت تو منو کور کردی حالا هم باید تا آخر عمر دست منو بگیری و راهنمای راه من شی...دیوونه هم قبول کرد.از اون موقع تا حالا واسه همینه که عاشقی با دیوونگی همراهه

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 21:46

آنقدر از زندگانی دلگیر و دلسردم که روزی اگر بمیرم مر گ خود را جشن می گیرم می بخشم کسانی را که هر چه خواستند با من ، با دلم ، با احساسم کردند و مرا در دور دست خودم تنها گذاردند و من امروز به پایان خودم نزدیکم ،
پروردگارا. به من بیاموز در این فرصت حیاتم آهی نکشم برای کسانی که دلم را شکستند.

پروردگارا
به من بیاموز دوست بدارم کسانی را که دوستم ندارند "گریه کنم برای کسانی که هیچگاه غم مرا نخوردند"لبخند بزنم به کسانی که هرگز تبسمی به صورتم ننواختند و عشق بورزم به کسانی که عاشقم نیستند

کاش انسانها همانطور که از شکستن تکه ای شیشه بر میگردند و نگاهش میکنند وقتی دل مرا شکستند ، یکبار بر میگشتند فقط نیم نگاهی میکردند .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد